به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امید درمان داشتم درمانده تر رفتم
تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی
زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم
ندانستم که تو کی آمدی ای دوست کی رفتی
به من تا مژده آوردند من از خود به در رفتم
مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت
بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدر رفتم
به پایت ریختم اشکی و رفتم در گذر از من
ازین ره بر نمی گردم که چون شمع سحر رفتم
تو رشک آفتابی کی به دست سایه می ایی
دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم
چه تنها مانده ام من، در این آشفته بازار
عزیزو مونسم رفت، شدم درمانده و زار
میان هجمۀ خلق، ندارم من پناهی
عجب رسم غریبی ست، خدایا بار الهی
همه روز و شبم را، فقط در فکر یارم
کجا رفتی تو ای عشق، چه بی صبرو قرارم
طلوع عاشقی را، تو در جانم نهادی
فروغ دلبری را، تو در روحم فتادی
همه بزمم شده غم، چه پاییز خزانیست
در این دنیای لعنت، زمستانم حزانیست
نوای دلنشینت، شباهنگ شبانم
لبان غنچه رویت، نماهنگ لبانم
نمی دانم که زین پس، کجا جویم رفاقت
دعای هر شبم را، بنالم از فراقت
470837 بازدید
1073 بازدید امروز
1500 بازدید دیروز
6116 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian