بلبلان اين گلستان را ببين
كه از عشق گل، شدن كهكشاني
مطربا بنواز نواي چنگ بينوايان
تا از ياد ببرم هستي و نيستي
در اين بهشت خرم كه خاكستراش كردي
روزي بود هنوز آسمان و زميني
دوش پير مي فروش را ديدم نالان و غمگين
گفت مخور غم كه آيد روزگار رستگاري
پر عاشقان
با سلام وعرض ادب شادي و خنده
همواره شيريني كامتان
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
در نوميدي بسي اميد است پايان شب سيه سپيد است
هرچنددر ادبيات نظر كردم جز خيام ونظامي كه از پارسي گويان كلاسيك ميباشندشعري و كلامي بهتر از حافظ نيافتم
گوشه اي را هرچند كم در نگاه تو
سبز و خرم يافتم
لحظه را شعله برافروختم
از شهدبه برنگ طلا
عمري زمان برد
شادي ي تو ومن فارغ از
هررنگ سياهي
459331 بازدید
41 بازدید امروز
77 بازدید دیروز
329 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian